آرمان گرایی که به هدفش رسید
در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی، بیمارستان امام و بیمارستانهای وابسته به دانشگاههای علوم پزشکی تهران، مانند بیمارستان دکتر شریعتی، حال و هوایی دیگر داشتند.
به گزارش روزنامه ایران: در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی، بیمارستان امام و بیمارستانهای وابسته به دانشگاههای علوم پزشکی تهران، مانند بیمارستان دکتر شریعتی، حال و هوایی دیگر داشتند. این بیمارستانها از نظر تعداد بیمار، بسیار شلوغ بودند، طوری که اغلب بیماران به اورژانس منتقل میشدند و پزشکان به کمک رزیدنتها و انترنها بیماران را ویزیت میکردند. در آن روزها کم نبودند شهدای دانشجویی که به گواه تاریخ طلایه دار حرکتهای مردمی و انقلابی بودند. اغلب آنها بیادعا میزیستند و در گمنامی هم به شهادت میرسیدند. شهید عزت الملوک کاووسی ازجمله آنهاست.
زمستان ۵۷ روز ۲۲ بهمن بود که عزت الملوک کاووسی در میان انبوه تظاهرکنندگان میدان امام حسین(ع) تهران وقتی که ساعتی بیشتر از اعلام صدای انقلاب اسلامی نگذشته بود مورد هدف شلیک نیروهای مزدور رژیم پهلوی قرار گرفت و این دانشجوی پزشکی به وصال پروردگارش رسید. به دستور حضرت امام، پیکر پاک این جوان انقلابی در بیمارستان امام خمینی(ره) تهران به خاک سپرده شد تا سالهای بعد که دانشجویان علوم پزشکی که هر روز از آنجا عبور میکنند با دیدن مزار این بانوی شهید به یاد جوانانی باشند که خونشان به پای آزادی و استقلال این مملکت ریخته شد.
عزت الملوک کاووسی دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران بود که گوهر تکامل وجودش را در دریای اسلام و انقلاب جست و جو میکرد. او منتظر اتمام درسش در دانشکده نشد تا به خدمت نیازمندان بپردازد. اوایل دوران تحصیلاش با اوج قدرت رژیم پهلوی همراه بود. آن زمان فضای دانشگاهها تحت کنترل شدید و فعالیتهای سیاسی محدود و تحت مراقبت بود. جوهره انسانی شهید کاووسی در این دوران میل به رفتارهای انساندوستانه داشت. از همین رو بود که در سالهای اول و دوم دانشکده در عین پرداختن به تحصیل بهطور جدی به امور انساندوستانه و کمک به محرومان و مستمندان میپرداخت. با اوجگیری امواج انقلاب اسلامی او خیلی زود به صف مردم انقلابی پیوست و در عین حالی که از تلاش علمی باز نایستاده بود از فعالیتهای اجتماعی و انقلابی نیز غافل نمیشد.
دکتر سیدحسن امامی رضوی از پزشکان همراه فعال در عرصه انقلابی، در خصوص شخصیت شهید کاووسی و فضای دانشکده پزشکی در روزهای پرالتهاب نزدیک به پیروزی انقلاب میگوید: «فضای سال ۵۶ که من و شهید کاووسی وارد دانشگاه شدیم شاید برای کسانی که الان تحصیل میکنند دور از ذهن باشد. دانشگاه آن روزها با ۲۰۰ دانشجوی آزاد و ۱۰۰ دانشجوی بورسیه ارتش با هدف در اختیار گرفتن و کنترل فضای دانشکده و ایجاد جو سیاسی، فضایی تقریباً نظامی داشت. در واقع دانشگاه به مرکز فعالیتهای ضدرژیم و کانون مبارزه تبدیل شده بود. در این شرایط افرادی مثل شهید کاووسی در مورد اعتصابات یا تعطیلیهای کلاس دانشجویان تصمیمهای تأثیرگذاری میگرفتند. من خیلی ارتباط نزدیکی با شهید کاووسی نداشتم، آشنایی ما در حد فعالیتهای کاری بود، اما میدانم که شهید کاووسی از دانشجویان مؤمن و فعال دانشکده بود. گروههای کلاس درسمان با هم یکی نبود و من حوزه فعالیتیام امدادرسانی در بیمارستان نبود، از اینرو با ایشان آشنایی بیشتری نداشتم تا اینکه خبر شهادتش را در بازگشایی ترم دوم ۱۳۵۷ شنیدم.»
دکتر شیرین قاضیزاده از دیگر هم دورهایهای شهید کاووسی است که خاطرهای از او میگوید: «اولین باری که با عزتالملوک آشنا شدم اوایل سال ۵۷ و زمانی بود که تب و تاب تظاهرات بالا گرفته بود. نمایندگان دانشجویان پشت تریبون جمع شدند تا در مورد تحریم کلاسها بحث شود. تنها نماینده از گروه دختران، شهید عزت الملوک کاووسی بود و جالب این بود که نظرات وی از سایرین که همه از پسران دانشجو بودند انقلابیتر بود. اصلیترین صحبت او در مورد این بود که دانشگاه را باید بهعنوان سنگر مقاومت حفظ کرد چون تعطیلی دانشگاهها باعث پراکنده شدن دانشجویان و تضعیف حرکت دانشجویی میشود. پس از آن جلسه دوست داشتم که در مورد این دانشجوی چادری چشم مشکی بیشتر بدانم. بعد از کمی تحقیق راجع به او فهمیدم که با چند خانواده در جنوبیترین مناطق تهران در تماس است و سرپرستی چند یتیم را برعهده دارد. با خودم فکر میکردم که او کجای کار است و ما کجا! بیشتر ما دانشجویان پزشکی از ابتدای ورود به دانشکده همیشه در حال دست و پنجه نرم کردن با واحدهای درسی و گذراندن ترمهای تحصیلی یکی پس از دیگری بودیم، اما او در کنار این کارها به اقشار محروم فکر و کمک میکرد. در واقع او رشته پزشکی را برای خدمت به آنها انتخاب کرده بود. ظاهری بسیار ساده داشت و به قول یکی از نزدیکترین دوستانش آنقدر سریع راه میرفت که انگار پا و سرش باهم مسابقه داشتند و معمولاً تنهاش در این کشمکش عقب میماند! و قدری حالت خم در راه رفتن داشت که شاید برای حفظ حریم نگاهش بود.»
دکتر رسول میرغنیزاده هم دورهای دیگر شهید کاووسی میگوید: «ما هر دو ورودی ۱۳۵۶ دانشگاه تهران بودیم. در آن سال علوم پایه پزشکی دانشگاه تهران سه ترم و برخلاف سایر دانشگاههای کشور دوره پزشکی دانشگاه ۵ ساله بود,۱۸۰ نفر بودیم که براساس حروف الفبا به سه گروه ۶۰ نفره تقسیم شدیم. از آنجا که حروف ابتدایی فامیلی من و شهید کاووسی به هم نزدیک بود در یک گروه قرار گرفتیم. از همان ابتدا شهید کاووسی در فضای اجتماعی آن سالها جزو خانمهای محجبه دانشگاه محسوب میشد و رفتارش با سایر خواهرها متفاوت بود. من برخورد محاورهای خیلی کمی با او داشتم اما میدانم برخلاف برخورد جدی و صحبتهای کوتاهش، دل مهربانی داشت و مقید به انجام فرایض دینی بود، البته برخلاف ظاهر مذهبیاش روزهای اول سال تحصیلی در کتابخانه اسلامی او را نمیدیدم. اما در ترم دوم که سه ماه بعد میشد کم و بیش او را در کتابخانه میدیدم. از آنجا که فعالیتهای سیاسی – اجتماعی محرمانه بود، نمیدانستم او وابسته به کدام جناح و در چه گروهی فعالیت میکند و فقط او را بهعنوان دانشجویی درسخوان و مؤمن میشناختم. تا اینکه در کلاس فیزیولوژی اعصاب، استادمان در خصوص روح در کالبد جسم و عروج و هبوط آن بحث مفصلی مطرح کرد (کلاس یکجانبه بود، استاد سخن میگفت و دانشجویان سراپا گوش بودند) که میتوان قیامت را به احضار ارواح برپا کرد نه آنکه روح در جسم تظاهر کند. آنجا عزت الملوک کاووسی سکوت جلسه را شکست و قیامت با احضار جسم و روح را ثابت کرد و استاد را محترمانه مجاب کرد که احضار روح بدون جسم در محشر قیامت بیمعنی است. در آن کلاس ما دانشجویان به درایت این دانشجو پی بردیم و استاد او را در پایان کلاس خواست تا بحث را در یک محفل خودمانی ادامه دهند.»
خبرنگار: مرجان نقدی